یه میم 2 تا ح

1mim-2ta-h
یه میم 2 تا ح

سلام؛
من یه میم 2 تا ح هستم همون lpln_psdk70 قدیمی
اینجا چیزایی که قبلا بودم و نوشتم و چیزایی که بعدا خواهم نوشت و تولید کرد رو میذارم
موفق باشم :|

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
سایت تحت لوای اینجانب

کانال ویدیو های من در دیدستان

سفرنامه اربعین - روز دوم

پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۳۶ ب.ظ

صبح روز پنجشنبه 20 آبان 1395

به سمت مرز حرکت کردیم.

بین راه قبل از کرمانشاه به یادمان شهدای عملیات مرصاد رسیدیم.

سال قبل درست شدن قضیه سربازیم در راه برگشت از کربلا با این 5 شهید گمنام عزیز در میون گذاشته شد.

درستش کردند...

دینمون رو ادا کردیم...

کار و زندگی و بقیش رو هم سپردم بهشون...

انشاالله هر سال با خبر خوش میرم پیششون.

حدودا ساعت 4 بود که رسیدیم مهران.

ماشین رو برای شبی 5 هزار تومن در منزل یکی از اهالی شهر گذاشتیم.

مرز که رسیدیم انگار اومده بودیم امام رضا،

یک محوطه بزرگ رو مثل حرم امام رضا آرایش داده بودند.

همان گنبد و ایوان طلا و همان سقاخانه طلایی.

عده ای روحانی مشغول راهنمایی و ارائه خدمات به زائرا بودن.

کفش واکس میزدن ،فضا رو معطر میکردن و...

سیدی جلو اومد و گفت: مرز بستس؛ همینجا بمونید، از سرویس بهداشتی و محل استراحت استفاده کنید تا مرز باز بشه.

اما شوق شب جمعه رسیدن به کربلا این حرف ها سرش نمیشد.

رفتیم جلو تر، مرز بسته بود، البته از طرف عراق.

نماز مغرب رو خوندیم و از صدا هایی که شنیده میشد متوجه باز شدن مرز شدیم.

یگان ویژه و مرزبانی تدارک خوبی برای مدیریت جمعیت داشتن.

اما به هرجهت ما ایرانی هستیم ...

به محض اینکه گفتن مرز بازه جمعیت هجوم برد به سمت راهرویی که از قبل پیش بینی شده بود.

منتظر موندیم تا موج اولیه جمعیت رد بشن.

فرقش فقط 5 دقیقه بود ولی بی دغدغه و با آرامش کامل از لایه اول کنترل پاسپورت و ویزا رد شدیم.

تا به سالن اصلی برسیم 4 الی 5 بار پاسپورت و ویزای افراد رو چک میکردن.

گیت های اصلی کنترل جمعیت و باز هم مشکل خروج بنده :)

گذر نامه همسفرام مهر خورد و من طبق معمول علیرغم اینکه همه مراحل برای صدور اجازه خروج از کشور رو پشت سر گذاشته بودم یا بدلیل دانشجو بودن و یا بدلیل سرباز بودن اجازه خروج نداشتم.

حدودا 45 دقیقه زمان برد تا بالاخره کاملا قانونی از مرز عبور کردیم.

از اینجا به بعد سرنوشت طبق برنامه ریزی ها پیش نمیره.

4 بار به قصد عزیمت به کربلا سوار ون شدیم که هربار ظرفیت ماشین تکمیل نمیشد.

دو بار رفتم سراغ ماشینی که نصفه پر باشه و برای ما 5 نفر هم جا داشته باشه و گم شدم :/

انگار بین اقیانوسی از ون ها بودم...

هر نشونه ای که گذاشته بودم حد اقل 10 تا عینش تو 60 جهت مختلف وجود داشت.

بالاخره بابا موفق شد وسیله ای با خصوصیات ذکر شده رو پیدا کنه.

بخاطر تاخیر اینجانب که گمشده بودم، روی صندلی های راحتی نشستیم.

هیچ کدوممون...

حرکت حدودا ساعت 21

ساعت 23:30 ترافیک عجیب در 32 کیلومتری کربلا...

کربلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی