یه میم 2 تا ح

1mim-2ta-h
یه میم 2 تا ح

سلام؛
من یه میم 2 تا ح هستم همون lpln_psdk70 قدیمی
اینجا چیزایی که قبلا بودم و نوشتم و چیزایی که بعدا خواهم نوشت و تولید کرد رو میذارم
موفق باشم :|

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
سایت تحت لوای اینجانب

کانال ویدیو های من در دیدستان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نجف» ثبت شده است

26 آبان 1395

صبح رو با یک دوش آب یخ شروع کردم.

مردم جیغ میزدن زیر دوش من کوپ کرده بودم.

خیلی خیلی سرد بود.

طبق برنامه ریزی دیشب علی و حسین تا ساعت 8 وقت داشتن برن زیارت مولی.

حسین که اتفاقا اولین بارش هم بود اومده بود نتونسته بود حتی از در صحن ها وارد بشه.

رفتیم دنبال خانم ها.

اولین دیدار علی و زن دایی بعد از 8 روز فیلم هندی بود برا خودش.

منم مامانمو ماچ کردم که حسودیش نشه :)

یک ربعی پیاده رفتیم.

جمعیت جلوی ورودی وادی السلام تاب میخوردیم.

از ورود به بزرگترین قبرستان جهان منصرف شدیم.

چِک نهایی وسایل...

پاسپورت زن دایی جا مونده...

پتو های دیشب با گرو گذاشتن پاسپورت ایشون پیش مسئول کاروان دانشجو ها بدست اومده بود :/

من و خواهر برگشتیم گرفتیم.

حالا به سمت کوفه...

بعد از نیم ساعت پیاده روی رسیدیم به حد فاصلی که امکان تردد ماشین ها به سمت کوفه بود.

فاصله 10 کیلومتری نجف تا کربلا نفری 3 هزار تومن.

ما هفت نفر،

یک مرد ایرانی،

و سه مرد ایرانیِ خرمشهری،

پول ها رو توی ماشین جمع کردیم

یکی از جوانک های خرمشهری که جنگ زده و مقیم مشهد بود به عکس امام روی پول ضربه زد و گفت امام و صدام جنگ راه انداختند

عده ای کشته شدند

میگفت امام ما همطراز ملعونیست

گفت امام ...

صدام بی اختیار بالا رفت

داااااااد میزدم

رگ غیرت بابا ورم کرده بود

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۸
1mim-2ta-h

25 آبان 1395

باید بریم بیرون...

چه کنیم ؟!

پاشدیم وسایلو جم کردیم

اما خیلی ریز پیچیدیم تو سالن اصلی

حد اقل 100 نفر دیگه تو جا میشدن فقط، پتو نبود...

تا صبح یزدی های تازه از راه رسیده ((سَروصیدا کردن)) (با لحجه غلیظ یزدی لطفا :)

صبح حرم با صفای مولا و حضرت پدر امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام

تراکم جمعیت خیلی بود ،ترجیح دادم زیارتم رو به یک زیارت نامه مختصر و دو رکعت نماز خلاصه کنم

رفت و آمد به داخل محل اسکان دانشجو ها با کارت بود ولی میشد خیلی ریز بری و بیایی

همین که وسایلمون اونجا بود خودش کلی بود.

رفت و آمدم رو به بیرون کم کردم.

نماز ظهر رو همونجا خوندم و بابا از حرم با ناهار اومد.

خودش قورمه سبزی رو خورد و من مرغ.

خروج از اونجا برای ما که جای مشخصی نداشتیم قمار با سرنوشت محسوب میشد D:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۳
1mim-2ta-h