سفرنامه اربعین - روز هشتم
26 آبان 1395
صبح رو با یک دوش آب یخ شروع کردم.
مردم جیغ میزدن زیر دوش من کوپ کرده بودم.
خیلی خیلی سرد بود.
طبق برنامه ریزی دیشب علی و حسین تا ساعت 8 وقت داشتن برن زیارت مولی.
حسین که اتفاقا اولین بارش هم بود اومده بود نتونسته بود حتی از در صحن ها وارد بشه.
رفتیم دنبال خانم ها.
اولین دیدار علی و زن دایی بعد از 8 روز فیلم هندی بود برا خودش.
منم مامانمو ماچ کردم که حسودیش نشه :)
یک ربعی پیاده رفتیم.
جمعیت جلوی ورودی وادی السلام تاب میخوردیم.
از ورود به بزرگترین قبرستان جهان منصرف شدیم.
چِک نهایی وسایل...
پاسپورت زن دایی جا مونده...
پتو های دیشب با گرو گذاشتن پاسپورت ایشون پیش مسئول کاروان دانشجو ها بدست اومده بود :/
من و خواهر برگشتیم گرفتیم.
حالا به سمت کوفه...
بعد از نیم ساعت پیاده روی رسیدیم به حد فاصلی که امکان تردد ماشین ها به سمت کوفه بود.
فاصله 10 کیلومتری نجف تا کربلا نفری 3 هزار تومن.
ما هفت نفر،
یک مرد ایرانی،
و سه مرد ایرانیِ خرمشهری،
پول ها رو توی ماشین جمع کردیم
یکی از جوانک های خرمشهری که جنگ زده و مقیم مشهد بود به عکس امام روی پول ضربه زد و گفت امام و صدام جنگ راه انداختند
عده ای کشته شدند
میگفت امام ما همطراز ملعونیست
گفت امام ...
صدام بی اختیار بالا رفت
داااااااد میزدم
رگ غیرت بابا ورم کرده بود
بابا قرمز شده بود
خون همه به جوش اومده بود
گفتم، خمینی نبود تحت ظلم صدام معلوم نبود چه بلایی سرتون میومد
گفتم، بی غیرت از وطنت فرار کردی
گفت شهید دادیم
گفتم اگر کشته دادید توی بمب بارون بوده نه توی دفاع
گفتم بی غیرت اگر مریدای خمینی نبودن ...
بابا فریاااااد میزد
من نعرررره میزدم که راننده بایسته
یا جای ما بود یا ملعون
با لگد از ماشین بیرون انداختیمشون
وسط نا کجا آبادهای کوفه
راننده نگران کرایشه :|
هههههههه D:
حساب کردیم باهاش
نزدیک نماز ظهر رسیدیم پشت مسجد کوفه
مسجد پُره
اینجا رو هم حسین نتونست ببینه...
از کوفه ی لعنتی راه افتادیم سمت کربلا...
این مسیر تقریبا 10 کیلومتر از نجف به کربلا دور تره
مسیر از بین باغ ها و مزارع کشاورزی میگذره
مسیر نسبتا خلوت تر و پر برکت تری هم هست
انقدر خوردیم دیگه جا نداشتیم :)
فلافل،
بامیه،
آبمیوه،
دو بار موز و...
حدودا ساعت 5 نزدیکی های مسیر اصلی خانمی با زبان عربی ما رو به خونش دعوت کرد.
میگفت موبیات، وای فای، حمامات.
شُور گرفتیم و با اعمال نظر من همه راضی شدن.
یک جای تمیز و خوب و شام مفصل.
اینترنت خوب که من انقدر ذوق زده ام و هی تند تند پست میذارم اینستاگرام.
قراره فردا ساعت 4 صبح پیاده روی رو شروع کنیم.
طبق آمار قدم شمار، امروز :
26100 قدم،
حدود 24 کیلومتر،
و سرعت متوسط 2.4 کیلومتر بر ساعت داشتیم،
الانم کاملا صدام خفه است
بخاطر ظهر
کلاً صدا ندارم...
اگه مریدددای خمینی نبودن...
شهیدای ما برای خدا رفتن برای وطنشون نه این اراجیف