یه میم 2 تا ح

1mim-2ta-h
یه میم 2 تا ح

سلام؛
من یه میم 2 تا ح هستم همون lpln_psdk70 قدیمی
اینجا چیزایی که قبلا بودم و نوشتم و چیزایی که بعدا خواهم نوشت و تولید کرد رو میذارم
موفق باشم :|

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
سایت تحت لوای اینجانب

کانال ویدیو های من در دیدستان

سفر نامه اربعین - روز هفتم

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ

25 آبان 1395

باید بریم بیرون...

چه کنیم ؟!

پاشدیم وسایلو جم کردیم

اما خیلی ریز پیچیدیم تو سالن اصلی

حد اقل 100 نفر دیگه تو جا میشدن فقط، پتو نبود...

تا صبح یزدی های تازه از راه رسیده ((سَروصیدا کردن)) (با لحجه غلیظ یزدی لطفا :)

صبح حرم با صفای مولا و حضرت پدر امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام

تراکم جمعیت خیلی بود ،ترجیح دادم زیارتم رو به یک زیارت نامه مختصر و دو رکعت نماز خلاصه کنم

رفت و آمد به داخل محل اسکان دانشجو ها با کارت بود ولی میشد خیلی ریز بری و بیایی

همین که وسایلمون اونجا بود خودش کلی بود.

رفت و آمدم رو به بیرون کم کردم.

نماز ظهر رو همونجا خوندم و بابا از حرم با ناهار اومد.

خودش قورمه سبزی رو خورد و من مرغ.

خروج از اونجا برای ما که جای مشخصی نداشتیم قمار با سرنوشت محسوب میشد D:

رفتم دستشویی و سرم رو توی روشویی شستم.

شن های دیشب موهامو مثل چوب خشک کرده بود.

دوباره لابلای بقیه رفتم توی محل اسکان

سرم سبک شده بود و یه چرت بعد از ظهر حسابی جواب میداد.

تازه گرم خواب شده بودم که یهو یکی اومد شما از بچه های اینجایی؟

مغزم کُپ کرده بود اولش گفتم اره بعد دور و ورمو نگاه کردم تازه فهمیدم نه نیستم...

خودش فهمید بَد بیدارم کرده با خنده گفت یه دقیقه وایسا مغزت روشن شه

صادقانه گفتم نه

اونم صادقانه گفت پس برید بیرون ...

همون زیر زمینی که قراره یه روزی قراره رواق بزرگی بشه دقیقا روبروی همون محل اسکان دانشجویی یه سالن دیگه بود که یه مقدار وضعیتش متفاوت بود.

یه سالن طولانی که فقط یه موکت داشت و پر از گرد و غبار...

رفتیم.

اینبار برای 4 نفر جا گرفتیم.

من و بابا بلند شدیم محل عبور و مرور رو آب پاچیدیم.

برای ورودی حریم گذاشتیم تا مثل قبل کسی تا وسط موکت ها با کفش نیاد و موکت رو جارو کردیم.

منتظر رسیدن دو نفر دیگه بودیم.

خوابم برد.

اس ام اس شون رو دیدم

رفتم بالا تو محوطه اصلی صحن.

حدودا ساعت 12 بود.

علی مذهب شناس و حسین نصیری رسیدن

خسته از سفر طولانی از تهران به شلمچه و از شلمچه به نجف

همه مثل جنازه دراز به دراز کنار هم خوابیدیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی