یه میم 2 تا ح

1mim-2ta-h
یه میم 2 تا ح

سلام؛
من یه میم 2 تا ح هستم همون lpln_psdk70 قدیمی
اینجا چیزایی که قبلا بودم و نوشتم و چیزایی که بعدا خواهم نوشت و تولید کرد رو میذارم
موفق باشم :|

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
سایت تحت لوای اینجانب

کانال ویدیو های من در دیدستان

اتحاد اسلامی

پنجشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۰، ۰۹:۵۶ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
... تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذ َ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ...
... بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروى کنیم که به جز خداى یکتا را نپرستیم، و چیزى را با او شریک قرار ندهیم، و برخى ، برخى را به جاى خدا به ربوبیّت تعظیم نکنیم ...
(64)ال عمران



اتحاد اسلامی

طبعاً هرکس می‏خواهد بداند:
آن چه على در باره آن می‏اندیشید؛
آن چه على نمیخواست آسیب ببیند؛
آن چه على آن اندازه برایش اهمیت قائل بود که چنان رنج جانکاه را تحمل کرد؛ چه بود؟

باید گفت آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است. مسلمین قوّت و قدرت خود را ، مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه خود بودند. موفقیت هاى محیّرالعقول خود را در سال هاى بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند. على القاعده على به خاطر همین مصلحت، سکوت و مدارا کرد.
اما مگر باورکردنى است که جوانى سى وسه ساله دوراندیشی و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و متفانى باشد که به خاطر اسلام راهى را انتخاب کند که پایانش محرومیت و خرد شدن خود اوست؟!

بلى باور کردنى است. شخصیت خارق العاده على در چنین مواقعى روشن مى‏گردد. تنها حدس نیست؛ على شخصاً در این موضوع بحث کرده و با کمال صراحت علت را که جز علاقه به عدم تفرقه میان مسلمین نیست بیان کرده است.

ابن ابى الحدید در شرح خطبه شقشقیه نقل مى‏کند:
«در داستان شورا چون عباس مى‏دانست که نتیجه چیست، از على خواست که در جلسه شرکت نکند اما على با این که نظر عباس را از لحاظ نتیجه تأیید مى‏کرد، پیشنهاد را نپذیرفت و عذرش این بود: «انّى اکْرَهُ‏ الْخِلافَ» من اختلاف را دوست نمى‏دارم. عباس گفت: «اذاً تَرى‏ ما تَکْرَهُ» یعنى بنابراین با آنچه دوست ندارى مواجه خواهى شد.»

ابن ابی الحدید ، ذیل خطبه 65 نقل مى‏کند:
«یکى از فرزندان ابولهب اشعارى مبتنى بر فضیلت و ذى حق بودن على و بر ذمّ مخالفانش سرود. على او را از سرودن این گونه اشعار که در واقع نوعى تحریک و شعار بود نهى کرد و فرمود: «سَلامَةُ الدّینِ احَبُّ الَیْنا مِنْ غَیْرِهِ» براى ما سلامت اسلام و اینکه اساس اسلام باقى بماند از هر چیز دیگر محبوب تر و با ارج تر است.»از همه بالاتر و صریح تر در خود نهج البلاغه آمده است. در سه مورد از نهج البلاغه این تصریح دیده مى‏شود:

1. در جواب ابوسفیان، آنگاه که آمد و مى‏خواست تحت عنوان حمایت از على علیه السلام فتنه به پا کند فرمود:
شُقّوا امْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ وَ عَرِّجوا عَنْ طَریقِ الْمُنافَرَةِ، وَضَعوا تیجانَ الْمُفاخَرَةِ
امواج دریاى فتنه را با کشتیهاى نجات بشکافید، از راه خلاف و تفرقه دورى گزینید و نشانه‏هاى تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید.

2. در شوراى 6 نفرى پس از تعیین و انتخاب عثمان از طرف عبد الرحمن بن عوف فرمود:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ انّى احَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیْرى وَ وَاللَّهِ لَاسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ‏
امورُالْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَکُنْ فیها جَوْرٌ الّا عَلَىَّ خاصَّةً
شما خود مى‏دانید من از همه براى خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند مادامى که کار مسلمین روبه راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتى نخواهم کرد.

3. آنگاه که مالک اشتر از طرف على علیه السلام نامزد حکومت مصر شد، آن حضرت نامه‏اى براى مردم مصر نوشت (این نامه غیر از دستورالعمل مطوّلى است که معروف است). در آن نامه جریان صدر اسلام را نقل مى‏کند، تا آنجا که مى‏فرماید:
فَامْسَکْتُ یَدى حَتّى‏ رَایْتُ راجِعَةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاسلامِ یَدْعونَ الى‏ مَحْقِ دینِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فَخَشیتُ انْ لَمْ انْصُرِ الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ انْ ارى‏ فیهِ ثَلْماً اوْهَدْماً تَکونُ الْمُصیبَةُ بِهِ عَلَىَّ اعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِکُمُ الَّتى انَّما هِىَ مَتاعُ ایّامٍ قَلائِلَ
من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهى از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل ردّه) و مردم را به محو دین محمّد دعوت مى‏کنند. ترسیدم که اگر در این لحظات حساس، اسلام و مسلمین را یارى نکنم خرابى یا شکافى در اساس اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چندروزه خلافت بسى بیشتر است.

سرنوشت اختصاصى و مشترک یکی از تفاوت هایی است که بین نظام دنیا و نظام آخرت وجود دارد. سرنوشت ها در دنیا تا حدّى مشترک است ولى در آخرت هر کس سرنوشتى جداگانه دارد. منظور این است که زندگى دنیا اجتماعى است و در زندگى اجتماعى همبستگى و وحدت حکم فرماست، کارهاى خوب نیکوکاران در سعادت دیگران مؤثر است و کارهاى بد بدکاران نیز در جامعه اثر مى‏گذارد و به همین دلیل است که مسؤولیت هاى مشترک نیز وجود دارد. افراد یک جامعه مانند اعضاء و جوارح بدن، کم و بیش جور یکدیگر را باید بکشند، اختلال یکى از آنها موجب زوال سلامت از عضوهاى دیگر مى‏گردد؛ مثلا اگر کبد خوب کار نکند، ضرر آن به عضوهاى دیگر هم مى‏رسد.

به واسطه سرنوشت مشترک داشتن افراد اجتماع است که اگر یک نفر بخواهد گناهى مرتکب شود بر دیگران لازم است مانع او گردند. رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) تأثیر گناه فرد را بر جامعه ضمن مثلى بیان کرده‏اند که گروهى سوار کشتى بودند و کشتى در دریا حرکت مى‏کرد؛ یکى از مسافران، در جایى که نشسته بود مشغول سوراخ کردن کشتى شد، دیگران به عذر اینکه جایگاه شخص خودش را سوراخ مى‏کند متعرّض او نشدند و کشتى غرق شد؛ ولى اگر دستش را گرفته و مانع کارش مى‏شدند هم خود جان به سلامت مى‏بردند و هم او را نجات مى‏دادند .




در دنیا خشک و تر با هم مى‏سوزند و یا با هم از سوختن مصون مى‏مانند. در جامعه که گروهى زندگى مشترک دارند و در آن، هم بدکار هست و هم نیکوکار، گاهى بدکاران از ثمره کار نیکوکاران منتفع مى‏گردند و گاهى مردم بیگناه از صدمه ی گناهکاران آسیب مى‏بینند.

انسان ها مجموعاً یک «واحد» واقعى به شمار مى‏روند و از یک وجدان مشترک انسانى، ماوراى وجدان طبقاتى، مذهبى، ملى، نژادى بهره‏مندند. چه انسان هایى مجموعاً یک «خود» دارند و روح واحد بر آنها حکم فرماست؟ خودآگاهى انسانى در میان چه انسان هایى رشد مى‏یابد و نمو مى‏کند و در آن ها همدردى و هم‏پیکرى ایجاد مى‏کند؟ آیا تنها میان انسان هاى به انسانیت رسیده که ارزش هاى انسانى و در حقیقت ماهیت واقعى انسانى در آن ها به فعلیت رسیده و تحقق یافته است، یا انسان هایى که در حد بالقوّه بودن باقى مانده‏اند، یا انسان هاى مسخ شده و تغییر ماهیت داده و تبدیل به بدترین جانوران شده؟ کدام یک؟ آیا همه اینها با هم؟

بدیهى است آنجا که سخن از دردمندى متقابل است، سخن در این است که همه اعضاى یک پیکرند و از درد یکدیگر بى‏قرارند، همه این ها نمى‏توانند اینچنین باشند. انسان بدوى وحشى که در حد طفولیت باقى مانده و فطرت انسانى‏اش هنوز خواب است وتحریک نشده است، کى چنین احساس دردمندى دارد؟ کى چنین روح مشترکى بر او حاکم است؟ تکلیف انسان مسخ شده که کاملًا روشن است.

پس تنها انسانهاى به انسانیت رسیده، انسان هاى ماهیت انسانى یافته، انسان هاى بارور شده از نظر فطریات انسانى هستند که واقعاً اعضاى یک پیکرند، روح واحد بر آنها حکم فرماست و «چو عضوى به درد آورد روزگار- دگر عضوها را نماند قرار».

چنین انسان هایى که همه ارزشهاى فطرى در آنها روییده است همان انسان هاى «مؤمن» اند، زیرا ایمان در رأس فطریات و ارزشهاى اصیل انسانى واقع است.
پس آن چه واقعاً انسان ها را به صورت «ما» درمى‏آورد، روح واحد در آن ها مى‏دمد، آن چه اینچنین معجزه اخلاقى و انسانى از او سر مى‏زند، «هم‏ایمانى» است نه هم‏گوهرى و هم ریشه‏اى و هم زایشى که در سخن سعدى آمده است. آن چه سعدى گفته ایده‏آل است نه واقعیت، بلکه ایده‏آل هم نیست. چه جهتى دارد که موسى هم‏پیکر فرعون، ابوذر همدرد معاویه، و لومومبا بى‏قرار چومبه باشد؟

آن چه هم واقعیت است و هم ایده‏آل، وحدت انسان هاى بالفعل یعنى انسان هاى به انسانیت رسیده و ارزش‏یافته است. این است که رسول اکرم در سخن خود، که سعدى آن را اقتباس کرده و با تعمیمِ غلط خرابش کرده است، به‏جاى آنکه بگوید ، بنى‏آدم اعضاى یک پیکرند، فرمود:
مؤمنان اعضاى یک اندام‏اند، هرگاه عضوى به درد آید، با تب و بى‏خوابى با او همدردى مى‏کنند؛
شک نیست که انسانِ به انسانیت رسیده، نسبت به همه انسان ها بلکه نسبت به همه اشیاء مهر مى‏ورزد حتى نسبت به انسان هاى مسخ‏شده و تغییر ماهیت داده؛ لهذا خداوند پیامبر را «رحمةً للعالمین» مى‏خواند. این‏گونه انسان ها نسبت به کسانى که به آنها دشمنى مى‏کنند نیز مهرورزند. على علیه السلام درباره پسر ملجم مرادى مى‏گفت: من زندگى او را دوست دارم و او قتل مرا. ولى سخن در «محبت متقابل» و «دردمندى متقابل» است. محبت و مهرورزى متقابل تنها در میان جامعه اهل ایمان تحقق‏پذیر است و بس.

بدیهى است که لازمه ی محبت عمومى داشتن به همه انسانها «صلح کلى» و مسئولیت نداشتن، کار به کار گمراه و ظالم نداشتن نیست؛ برعکس، انسان گرایى واقعى شدیدترین مسئولیت ها را در این زمینه‏ها ایجاب مى‏کند.

منبع : سیری در نهج البلاغه - عدل الهی - انسان در قرآن


* و ما یستوی الاعمی و البصیر *
فاطر-

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۱/۱۸
mohammad hossein

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی