بی صداتر از سکوت...بلند تر از فریاد
چهارشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۰، ۰۲:۲۴ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم

به احترام فریاد بلند سکوت او
و به حرمت سکوتی که فریاد معرفت است .مدتی کناره گیری و سکوت ، آن چه را که بر مردم مخفی و مستور است ؛ آشکار می کند ؛ تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد ، قیام موجهی باشد . زمانی ، مردی پیدا می شود ، پشت این ظواهر حقیقی را می بیند ؛ آنچه را که مردم عصر خویش نمی فهمند و درک نمی کنند.امروز است که ما درست می فهمیم حکومت یزید یعنی چه ؟ معاویه چه کرد و نقشه ی اموی ها چه بود ؟ ولی نود درصد ملت مسلمان در آن روز درک نمی کردند . مردم مدینه روزی فهمیدند که یزید چه کسی است و خلافت یزید یعنی چه که حسین بن علی کشته شد .مبادا صدای سکوت را نشنویم :
" وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ ..."
مقصود از این جمله، بیان این جهت است که تکذیب کنندگان آیات خداوند، از نعمت شنوایى و گویایى و بینایى محرومند و محرومیتشان بدان علت است که در ظلماتى قرار دارند که در آن ظلمات، چشم کار نمىکند. پس تکذیب کنندگان آیات خدا به خاطر کر بودنشان، قادر به شنیدن کلام حق نیستند، تا چه رسد به اینکه آن را بپذیرند، و به خاطر لال بودنشان، نمىتوانند به گفتن حق، لب گشوده به توحید و رسالت انبیا، شهادت دهند، و به خاطر ظلمتى که به آنان احاطه کرده نمىتوانند طریق حق را از راه باطل تشخیص داده، آن را اختیار نمایند . ( تفسیر المیزان )
پس بشنو :
"فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف على المرتادین "
اگر باطل از امتزاج و آمیختگى با حق جدا باشد و با حق مخلوط نباشد، مردم حق جو منحرف نمىشوند چون اغلب مردم، «مرتاد» یا حقگرا هستند، ولى مىآیند حق را با باطل مخلوط و ممزوج مىکنند و امر بر مردم مشتبه مىشود؛ یعنى مردم حق را با باطل اشتباه مىگیرند و باطل را با مارک حق مىخرند.
« و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین »
و اگر حق از پوشش باطل جدا شد و آزاد گردید، زبان بد خواهان از آن قطع مىگردد (چون اگر حقّ و باطل مخلوط شوند عدّهاى آن را حقّ محض مىبینند، بعد به آثارش نگاه مىکنند مىبینند آثار بد دارد؛ معاندها زبانشان دراز مىشود که این دین و مذهب شما هم خراب از آب در آمد؛ دیگر نمىدانند که این خرابیها و آثار سوء مال باطل است نه مال حق. حق هرگز طورى رفتار نمىکند که زبان معاندین بر او دراز شود.
سرگذشت معاویه بیانگر این حقیقت است. چه شد که معاویه توانست پست خلافت را اشغال کند؟ وقتى عثمان بر اثر انحرافهایش در خطر کشته شدن بود، معاویه هیچ کمکى براى او نفرستاد، براى اینکه او با عثمان کار نداشت، او دنبال ریاست خودش بود. فکرهایش را کرد، دید اگر عثمان کشته بشود مرده عثمان بیشتر به نفع اوست تا زنده او؛ لذا جاسوس هایش را فرستاد تا لباس خون آلودى، انگشت بریدهاى از عثمان براى او ببرند. وقتى اینها را آوردند فوراً پیراهن عثمان را بر سر دروازه شام یا مسجد جامع دمشق آویزان کرد و رفت بالاى منبر شروع کرد به اشک تمساح ریختن که ایّها النّاس خلیفه مظلوم پیامبر را کشتند، این هم پیراهن خون آلود او. صداى غریو گریه مردم بلند شد. معاویه روزها از این مردم اشک گرفت و از مظلومیّت خلیفه پیامبر سخن گفت و این آیه را مىخواند: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ انَّهُ کانَ مَنْصُوراً... و کسى که مظلوم کشته شود ما براى ولىّ او حق قصاص قرار دادیم، امّا نباید در کشتار زیاده روى کند و همانا او پیروز است.
حال اى مردم! شما مىگویید ما در مقابل این جنایت بزرگ که بر اسلام وارد شد، سکوت کنیم؟ مردم هم گفتند نه، نه، ما با جان و دل حاضریم جهاد کنیم. آنگاه مردم را جمع کرد و به جنگ با على (علیه السّلام) آمد.
امام علی (علیه السّلام) مىفرماید : و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان!
و لیکن از حق قسمتى و از باطل قسمتى گرفته مىشود و مخلوط مىشوند ؛یعنى : یک مشت از حق و یک مشت از باطل را با یکدیگر مخلوط مىکنند و به خورد مردم مىدهند، مانند کسى که در گندم مقدارى ارزن قاطى مىکند و به نام گندم به مردم مىفروشد! مردم وقتى شب آن را خوردند فردا اثرش را مىبینند و مىفهمند آنچه دیشب خوردهاند نان گندم نبوده است .
فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه و ینجو الَّذین سبقت لهم من اللّه الحسنى
در اینجاست که شیطان بر دوستان خودش مسلّط مىشود ؛ یعنى ابزار شیطان هم حقّ است، حقّ مخلوط شده با باطل، حقّى که لباس باطل پوشیده است . باطل از دید سطحى و حسّى ، نه دید تحلیلى و تعقّلى، حرکت و جولان دارد ؛ یعنى : غلبه ظاهرى گسترده و فراگیرنده از باطل است، امّا در نهایت به مغلوبیّت آن مىانجامد .قرآن مىگوید دیدتان را وسیع کنید، در شناخت جامعه این قدر به ظاهر حکم
نکنید.
اگر باطل از امتزاج و آمیختگى با حق جدا باشد و با حق مخلوط نباشد، مردم حق جو منحرف نمىشوند چون اغلب مردم، «مرتاد» یا حقگرا هستند، ولى مىآیند حق را با باطل مخلوط و ممزوج مىکنند و امر بر مردم مشتبه مىشود؛ یعنى مردم حق را با باطل اشتباه مىگیرند و باطل را با مارک حق مىخرند.
« و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین »
و اگر حق از پوشش باطل جدا شد و آزاد گردید، زبان بد خواهان از آن قطع مىگردد (چون اگر حقّ و باطل مخلوط شوند عدّهاى آن را حقّ محض مىبینند، بعد به آثارش نگاه مىکنند مىبینند آثار بد دارد؛ معاندها زبانشان دراز مىشود که این دین و مذهب شما هم خراب از آب در آمد؛ دیگر نمىدانند که این خرابیها و آثار سوء مال باطل است نه مال حق. حق هرگز طورى رفتار نمىکند که زبان معاندین بر او دراز شود.
سرگذشت معاویه بیانگر این حقیقت است. چه شد که معاویه توانست پست خلافت را اشغال کند؟ وقتى عثمان بر اثر انحرافهایش در خطر کشته شدن بود، معاویه هیچ کمکى براى او نفرستاد، براى اینکه او با عثمان کار نداشت، او دنبال ریاست خودش بود. فکرهایش را کرد، دید اگر عثمان کشته بشود مرده عثمان بیشتر به نفع اوست تا زنده او؛ لذا جاسوس هایش را فرستاد تا لباس خون آلودى، انگشت بریدهاى از عثمان براى او ببرند. وقتى اینها را آوردند فوراً پیراهن عثمان را بر سر دروازه شام یا مسجد جامع دمشق آویزان کرد و رفت بالاى منبر شروع کرد به اشک تمساح ریختن که ایّها النّاس خلیفه مظلوم پیامبر را کشتند، این هم پیراهن خون آلود او. صداى غریو گریه مردم بلند شد. معاویه روزها از این مردم اشک گرفت و از مظلومیّت خلیفه پیامبر سخن گفت و این آیه را مىخواند: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ انَّهُ کانَ مَنْصُوراً... و کسى که مظلوم کشته شود ما براى ولىّ او حق قصاص قرار دادیم، امّا نباید در کشتار زیاده روى کند و همانا او پیروز است.
حال اى مردم! شما مىگویید ما در مقابل این جنایت بزرگ که بر اسلام وارد شد، سکوت کنیم؟ مردم هم گفتند نه، نه، ما با جان و دل حاضریم جهاد کنیم. آنگاه مردم را جمع کرد و به جنگ با على (علیه السّلام) آمد.
امام علی (علیه السّلام) مىفرماید : و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان!
و لیکن از حق قسمتى و از باطل قسمتى گرفته مىشود و مخلوط مىشوند ؛یعنى : یک مشت از حق و یک مشت از باطل را با یکدیگر مخلوط مىکنند و به خورد مردم مىدهند، مانند کسى که در گندم مقدارى ارزن قاطى مىکند و به نام گندم به مردم مىفروشد! مردم وقتى شب آن را خوردند فردا اثرش را مىبینند و مىفهمند آنچه دیشب خوردهاند نان گندم نبوده است .
فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه و ینجو الَّذین سبقت لهم من اللّه الحسنى
در اینجاست که شیطان بر دوستان خودش مسلّط مىشود ؛ یعنى ابزار شیطان هم حقّ است، حقّ مخلوط شده با باطل، حقّى که لباس باطل پوشیده است . باطل از دید سطحى و حسّى ، نه دید تحلیلى و تعقّلى، حرکت و جولان دارد ؛ یعنى : غلبه ظاهرى گسترده و فراگیرنده از باطل است، امّا در نهایت به مغلوبیّت آن مىانجامد .قرآن مىگوید دیدتان را وسیع کنید، در شناخت جامعه این قدر به ظاهر حکم
نکنید.
۹۰/۰۱/۱۷